20131008

پنیر سفید؛

بوی خیار پوست کنده

و

خاطره های برشته و نمکی ی تو 

!خوراک عصرها

* * * *


White cheese,

Smell of chopped cucumber

and

Salty toasted memories of you!

An evening 's snack!

20130816



 سری به خانه زدم

کمی گردگیری کردم

به گلدان های خشک نگاهی انداختم

در یخچال را به عادت باز کردم

کمی نشستم

از بشقاب زیر گلدان ها آب خوردم

 و قدیمی ها را خواندم

20130707


!درگیر  جنگ بزرگی ام با تو

یا باید بگذارم روزانه به یادم بیایی

یا با کمک روزمره؛ 

عادتم شود 

این نیامدن روزانه

20130405

شوق ام نیست

از استخر که آمدی بیرون

اگرشد

سرت را برگردان ونگاهی بینداز

ای جاودانگی

20130313

رویا های درهم

یکی شدن با ماه

هرشب

20130219

در اتاق خالی شعر می خوانم

صدای شعر خواندنم می آید

کسی دارد شعری می خواند

و آن شعر را من گفته ام

20130123


 چیزی ننویس ؛

 حرفی نزن ؛

 !در آیینه به شدت نگاه نکن

 بیاد نیاور ؛

 !زمزمه نکن

همین طوری هم

 نزده  ؛

- (مثل اسپند بر آتش)-  

 ! رقصانم

20130106

من دزد خاطره ها هستم

با این کار

بارها و بارها

....زندگی می کنم

بودن دربیمارستان سنت ژوزف  در همیلتون

 یا بودن در بیمارستان ستاره سرخ در هاوانا

!نا آشنا  و غریبه اند  هر دو

خونریزی؛ درد؛ شب طولانی

و  در رویا های از یاد رفته بودن

!یکی و مشترک است  در هر دو

.......والبته تنهایی

*   *   *



I’m the “memories stealer" man!

Living in the others memories, times and times!

-Differences and similarities -

Been in the Red Star hospital in Havana,

or in the St. Joseph hospital in Hamilton!

Both are unfamiliar and different!

Bleeding,

Feeling pain,

Longs of night and remembering forgotten dreams are same!

Loneliness is same!